صفحه اصلي > فرهنگ و هنر > خاطره احمد مسجدجامعی از روزی که هوشنگ ابتهاج با دسته گل به سر قبر بازجویش رفت!

خاطره احمد مسجدجامعی از روزی که هوشنگ ابتهاج با دسته گل به سر قبر بازجویش رفت!


امروز, 13:30. نويسنده: HodHod

«نهانخانه دل ایرانیان» عنوان یادداشت احمد مسجدجامعی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده؛ بیش از 40 روز است که جوشش و کوششی همگانی برای دفاع از وطن شکل گرفته و ایرانیان آنچه در «نهانخانه دل» داشتند آشکار کردند. این تعبیر با کمی تغییر از پرویز مشکاتیان است، او در ادامه می‌گوید «برای ایران آهنگ می‌سازم، اشک می‌ریزم، می‌خندم و گاهی شمشیر می‌کشم». باری! چند هفته گذشته همه اینها اتفاق افتاد و شاهد شمشیر کشیدن ایرانیان در برابر بیگانه مهاجم نیز بودیم. مشکاتیان این سخن را در مستندی گفته که در دهه 80 ساخته شد؛ درباره «خطه ایران مِهین». وی آهنگساز آن بود با شعری از ملک‌الشعرای بهار و آواز زنده‌یاد ایرج بسطامی که در زلزله بم جان باخت و گروهی از هنرمندان کشور در رشته‌های گوناگون ازجمله علی نصیریان، محمدرضا شجریان، صدیق تعریف بر مزار وی و دیگر جان‌باختگان حاضر شدند و یاد آنها را گرامی داشتند. خود از نزدیک شاهد شور و شوق مردم بودم که از این رفتار چقدر احساس آرامش داشتند.  زنده‌یاد بسطامی از شاگردان ویژه استاد شجریان بود و قطعه‌ای از تمرین وی با استاد در دست است که در روال آموزش‌های استاد ـ شاگردی شنیدنی است. شعر ملک‌الشعرای بهار مربوط به جنگ جهانی نخستین است که ایران در اشغال بیگانگان بود: ‌ای خطه ایران مِهین ‌ای وطن من /‌ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من. تا آنجا که به قول قدما از دیوهایی که رو در روی ایرانیان قرار گرفته‌اند سخن به میان می‌آورد: تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن // هرگز نشود خالی از دل محن من.  

این در حالی است که شاعر به صراحت می‌گوید این عشق به ایران از برای بهره‌ای که بدان چشم دوخته باشد زیرا: دردا و دریغا که چنان گشته‌ای بی‌من // کز بافته خویش نداری کفن من. چنین اشعار حماسی همیشه در بحران‌هایی که پیش آمده و تهدیدی برای وطن بوده از دل و جان مردم جوشیده و هنرمندانی آن را آشکار کرده‌اند. خوشبختانه در اثناء نبرد اخیر ایرانیان، این سرود از رسانه سراسری پخش می‌شد. ترانه ماندگار «ای ایران» سروده گل گلاب از همین دست است و محصول اتفاقاتی است که پس از جنگ دوم جهانی در ایران روی داد و ایرانیان را بسیار تلخ‌کام کرد. اما همین تلخ‌کامی زمینه‌ساز پدیدآمدن اثری ماندگار با همکاری روح‌الله خالقی و غلامحسین بنان شد. باری در جایی نوشته‌ام که همین سرود و حتی آهنگ چه تأثیر شگرفی در همراه‌ساختن مردم دلیر تبریز در دفاع از وطن و سرنگونی فرقه جدایی‌طلب دموکرات داشت. اوج و فرود آن سرود از نگاه موسیقایی بسیار دقیق با شعر تلفیق شده است. برای نمونه آنجا که شاعر رجز می‌خواند موسیقی اوج می‌گیرد «ای ی ی دشمن ارتو سنگ خاره‌ای من آهنم» و یک‌باره احساسی مهربانانه و ایثارگرانانه در موسیقی ایجاد می‌شود: «جان من فدای خاک پاک میهنم». 

در دوره مغولان هم با آن همه بیداد باز هم شاهد پیدایش ادبیاتی حماسی هستیم که هنوز هم در تنگناها و سختی‌ها تکرار می‌شود؛ ولی به آن روزگار برمی‌گردد. سیف فرغانی چنین گفته: هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد / هم رونق زمان شما نیز بگذرد // در مملکت چو دولت خوبان گذشت و رفت / این عو‌عوی سگان شما نیز بگذرد. زمانی که در دوره دانشجویی نشریه انجمن دانشجویان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران را منتشر می‌کردیم این شعر را در کنار سایر مطالب قرار دادیم و با آنکه سروده‌ای تاریخی است و در عنوان مجله، واژه مغولان ذکر شده بود با مخاطب آن روز ارتباط فعال برقرار می‌کرد. این جدای از آثار منثور شخصیتی همچون حمدالله مستوفی صاحب تاریخ گزیده است که عمدتا به فجایع ناشی از حضور مغولان می‌پردازد. اما نکته دیگر آنکه از وی شاهنامه‌ای به خط خودش در دست است که اکنون یکی از منابع مهم تحقیق و تصحیح شاهنامه است.  خود فردوسی نیز پس از زمانی می‌زیسته که به تعبیر وی تورانیان عرصه را بر ایرانیان تنگ کرده بودند؛ ولی او روایت ایران گذشته و زمان خود را با شعر جاویدان کرد. به واقع در عصر فردوسی غزنویان از فرارود یا ماوراءالنهر وارد خراسان شدند و تار و پود سامانیان از خاندان‌های ایرانی‌تبار و فارسی‌زبان را در هم پیچیدند. همه اینها بی‌شک بر ذهن فردوسی و سرودن حماسه ملی تأثیرگذار بود. شاهنامه به درستی به هجوم تازی‌ها به ایران پرداخته و از واژگانی بهره برده که از مصدر تازیدن و تاختن است. هرچند به وضوح میان آیین محمدی و سلوک علوی با مشی مهاجمان تمایز قائل شده است.

 به‌هرحال حماسه فردوسی هم بازتاب شرایط حمله و هجوم بیگانگان به ایران و برخاسته از خوی پهلوانی ایرانیان است.  ایران ‌ای سرای امید یا همان سپیده از مهم‌ترین سروده‌های ماندگار و یادگار دوران ماست که شاعر و خواننده و آهنگساز آن با نسل ما زیسته و با آنها آمد و شد داشتیم. آقای ابتهاج سراینده اثر است. او در پی تحقق عدالت در سیاست بود و دل نگران ایران. وی می‌گفت پس از اجرا و ضبط این اثر همراه با آقایان لطفی و شجریان نزد مدیریت وقت موسیقی رادیو رفتیم تا کار مشترک خود را از آن طریق به گوش ایرانیان برسانیم. اما با ما برخورد نامناسبی شد که البته آقای شجریان پیش‌بینی کرده بود. بعدها این قطعه در مجموعه‌های چاووش منتشر شد و به اصطلاح کاست آن چنان جای خود را باز کرد که رسانه سراسری بارها و بارها آن را پخش کرد. در همان گیر و‌دار آقای ابتهاج را روانه زندان کردند. یک بار زمانی که این سرود از رادیو پخش می‌شد او در زندان اشک ریخت و هم‌بند وی علت را جویا شد؛ ابتهاج گفت سراینده اثر است. اما مهم‌تر آنکه وقتی ابتهاج در بین گفت‌وگوهایمان این خاطره را بازگو کرد، چشمانش پر از اشک شد. فکر کردم یاد ارغوان افتاده و حالش دگرگون شده است؛ اما چنین نبود. این‌بار ارغوان وطنش ایران بود. وی از من خواست او را به بهشت‌زهرا ببرم تا بر سر مزار همان بازجو و شاید زندانبان گلی بگذارد؛ زیرا او برای مقابله با بعثی‌ها و دفاع از ایران به جبهه شتافته و جان خود را برای ایران تقدیم کرده بود. 

باری! هر اثری که از نهانخانه دل ایرانیان برآید لاجرم بر دل ایرانیان می‌نشیند و ماندگار می‌شود هرچند جریانات رسمی در پذیرفتن آن تأخیر داشته باشد. اگر این روزها شاهد عرضه آثار و سرودهایی هستیم که در همه این چند دهه بسیاری از آنها از رسانه سراسری عرضه نشده این را قدر بدانیم و از ادامه این راه سرپیچی نکنیم. امثال آقای ابتهاج بزرگ‌تر از آن هستند که جز در کنار ایران قرار گیرند. ایران اندیشه، ایران جغرافیایی، ایران تاریخی، ایران اساطیری، ایران زبان فارسی، ایران نوروز و عاشورا. از این مهم‌تر، از کسانی هستند که اگر به آنها جفا هم شده باشد به پاس پاسداری از ایران از آن خطا در می‌گذرند. امید که ما مدیران از آنها بیاموزیم.

منبع: etemadonline-726233


بازگشت